عاشق از سرزمین قلبش چیند خرمن خرمن گل مهر و محبت
تا تقدیم معشوق پر بهایش نماید آن همه گل مهر و محبت
عاشق داند چه مرارتها و چه سختیها کشد تا رسد به معشوق
تا که سرزمین قلب معشوق محبوش را تسخیر نماید با عشق
عاشق شوریده آنقدر غرق شود در دریای خروشان عشقش
زمانی به خود آید عاشق که گرد پیری نشیند بر سر و صورتش
عاشق شوریده با آنهمه کهولت سن و گرد پیری
باز هم قلبش همچو روز اول دارد شور و جوانی
عاشق اگر سالیان دراز در تب و تاب معشوق بسوزد
باز هم قلبش از طپش عشق و شور جوانی کم نشود
عاشق اگر تمام عمرش در فراق معشوق روز را به شب رساند
باز هم در واپسین عمرش طالب آن معشوف محبوش می باشد
عشق در دل عاشق همچو کوه آتشفشانی است پر جوش وخروشان
ممکن است آتش لهیب سوزان و خروشان عشقش سوزاند دیگران
نظرات شما عزیزان:
|